در کارخانه ای در یک منطقه تاسیساتی، هنگامی که زنگ نهار به صدا
درمی آمد، همه کارگرها در کنار هم می نشستند و نهار می خوردند.
یکی از کارگرها همواره با یکنواختی تعجب آوری بسته نهارش را باز
می کرد و شروع به اعتراض می کرد :
لعنت بر شیطان امیدوارم که ساندویچ کالباس نباشد.
من از کالباس متنفرم...!!!
او عادت داشت هر روز بدون استثناء از ساندویچ کالباس شکایت کند
و این کار راهمواره بدون هیچ تغییری در رفتارش تکرار می کرد!
هفته ها گذشت... کم کم سایر کارگرها از رفتار او به
ستوه آمدند!
سرانجام یکی از کارگرها به زبان آمد و گفت:
- لعنت بر شیطان! اگر تا این اندازه از ساندویچ کالباس متنفری، چرا
به همسرت نمی گویی یک ساندویچ دیگر برایت درست کند؟!
- منظورت از همسرت چیست؟ من که متاهل نیستم! من خودم
ساندویچ هایم را درست می کنم !!!
نتیجه: در حالی از زندگی خود می نالیم و هرروز، مدام از سختی ها
و رنج های زندگی شکایت می کنیم که تمام شرایط حاکم بر زندگیمان
حاصل اعمال، تفکرات و تصمیمات خود ماست!
این قانون الهی است که هیچ کس غیر از ما نباید و نمی تواند برای ما
تعیین تکلیف کند.
ما خود، ساندویچ های زندگیمان را درست می کنیم !
اگر از کیفیت آن ناراضی هستید به جای مقصر شمردن سرنوشتتان،
تصمیم قاطع بگیرید و آن را آن طور که می خواهید بسازید و از آن
لذت ببرید.چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
سلام ایندفعه نگفتی اپیدی خودم اومدم دیدم
آره به خدا هر چی به سرمون میاد تقصیر خودمونه ولی نمیدونم چرا نمیخوایم قبول کنیم (از جمله خودم)
سلام من بروزم
یک واقعیت انکار ناپذیر زندگی ما آدما مه همیشه فراموشش می کنیم...از ماست که بر ماست(این دفعه یادم می مونه)
عجب.