>>>~ انعکاس آب ~<<<

! هنوز هم نمی دانم هر سال که می گذرد یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود

>>>~ انعکاس آب ~<<<

! هنوز هم نمی دانم هر سال که می گذرد یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود

من یا ما؟

            

روز بدی رو پشت سر گذاشته بود.آثار دعوا در اتاقها هنوز به چشم میخورد.در طبقه بالا بد جوری شکسته و از جا در اومده بود.بدنش هنوز درد میکرد و ورم دور چشم راستش که در ثر برخورد قاب تابلو به کبودی میرفت نبض درد میزد.یه خونمردگی و زخم هم بالای پلک و نزدیک ابروی همون چشمش به چشم میخورد.تو آینه نگاهی به خودش کرد.به اعضای صورتش خیره شد.احساس میکرد یه گل پژمرده رو داره تو قاب آینه تماشا میکنه.صورتش شکسته شده بود و طراوت و شادابی همیشگی رو نداشت.

دستهاش رو زیر شیر آب برد و سردی آب رو روی صورتش ریخت.دردی تو همون ناحیه ضرب دیده حس کرد.باخودش گفت اینبار ازت جدا میشم برای همیشه.این جمله رو همون موقع هم به جک گفته بود ودر کمال نا باوری با استقبال او مواجه شده بود..

خسته شده بود.این اولین باری نبود که با همسرش به این شکل دعوا میکرد.دلش برای بچه های کوچیکش دنی و دزی میسوخت.آینده اونا چی میشد؟ یادش افتاد که تو مشاجره سختی که با هم داشتند اون دوتا مثل دوتا گنجیشک کز کرده بودند تو اتاقشون و از ترس باباشون جرات بیرون اومدن از اتاقشون رو نداشتند و فقط گریه میکردند.یاد اون لحظه ای که جک مثل یه حیوون وحشی همه چیز رو میشکست رو نعره میکشید.ناراحت بود و خودشم مقصر میدونست.میتونست عصبانیتشو کنترل کنه و اون بحث پیش پا افتاده رو دوباره پیش نکشه.و یا میتونست خیلی بیشتر از اینها همسرش رو درک کنه و باعث آزارش نشه. در نبود جک میتونست به خیلی از چیز ها فکر کنه.به رابطه خودش و اون.در حالی که از پشت پنجره به دوتا پرنده کوچیکش که زیر نور گرم آفتاب در حال تاپ بازی توی باغچه خونه ای که تازه چند ماهی از خریدش نگذشته بود نگاه میکرد قطره های اشک از چشماش سرازیر شد....

چرا همه چیز به هم خورد..تازه داشت احساس خوشبختی میکرد.روزهای تنهایی و بدهکاری تموم شده بود و دیگه از شب کاری ها هم خبری نبود....جک یه کار خوب و نون و آبدار پیدا کرده بود ...

اشکهاشو پاک کردو روی کاناپه ولو شد..احساس درد و ضعف رو توی تمامی ناحیه بدنش حس میکرد..یعنی اون زندگی عاشققون و رمانتیکمون به همین راحتی داره تموم میشه؟با اینکه از دستش عصبانی بود ولی هنوز ته دلش نسبت به او احساس علاقه میکرد ...در ثانی حالا دیگه مال خودش نبود....صدای خنده بچه ها از بیرون به گوش میرسی.شاید داشتند همدیگه رو خیس میکردند...

فکر اینکه جک دیگه دوسش نداشته باشه دوباره اشکهاش رو سرازیر کرد. دوباره اون جمله رو تکرار کرد...این دفه ازت جدا میشم برای همیشه... بغض دردناکی رو که تو گلو داشت بیرون ریخت .و بعد هق هق زد زیر گریه.....

نمیدونست چه مدت خوابیده...بچه ها هنوز مشغول بازی بودند...صدای خورده های شیشه و سرامیک و چوب زیر پاهاش براش آزار دهنده بود.باید کاری میکرد.به سمت آشپز خونه رفت و جارو رو برداشت...حال خوشی نداشت..یه زنگ هم به مگی خدمتکارخونه که برای مدت کوتاهی مرخصی گرفته بود زد...خورده شیشه ها رو از روی زمین جمع کرد..تا اومدن مگی بیشتر کارهای خونه انجام شده بود...نمیدونست که جک امشب رو خونه دوستش میگذرونه یا نه..در هر حال شام با مگی بود.عقربه های ساعت 7 بعد از ظهر رو نشون میداد.در حالی که موهای خیسشو با حوله خشک میکرد صدای زنگ در چند بار نواخت...قلبش به تپش افتاد...مگی با نگاهی معنی دار و خوشحال از پشت ای فون گفت بفرمایید داخل آقا... 

  

دختر پاییز...۲/۲/۸۹

نظرات 16 + ارسال نظر
میلاد بهرامی 6 اردیبهشت 1389 ساعت 13:42

سلام دوست عزیز
وبلاگی زیبایی دارید . اگر مایلید برای خود سایت شخصی داشته باشید با تمامی امکانات با یک دامنه آزاد ، شخصی و سرعتی بسیار مناسب و قالب دلخواهتان ، با ما تماس بگیرید. فقط با قیمت 50 هزار تومان.
گروه نرم افزاری کامیار – میلاد بهرامی 09195156530
امکانات سایت شما:
1- ساخت منو و زیر منو های دلخواه به صورت نامحدود
2- اضافه و مدیریت مطالب و محتوای سایت و همچنین موضوعات و بخشها
3- قرار دادن تبلیغات در سایت بصورت نامحدود و تعیین زمان و تعداد کلیک
4- قرار دادن نامحدود رای گیری و نظرسنجی در سایت
5- عضویت در سایت و تعیین سطح دسترسی کاربران شما
6- ساخت نامحدود فرمهای تماس ، ثبت نام و هرآنچه که شما برای ثبت کاربران نیاز دارید
7- مدیریت قالب ها و اضافه نمودن قالب جدید
8- مدیریت کاربران
9- ارتباط متنی ، صوتی و تصویری با کاربران بصورت زنده و آفلاین
10- تعیین و قرار دادن زبان و زبان های مختلف در سایت
11- قرار دادن جستجو در سایت
12- ساخت نامحدود گالری عکس های شما با افکت های زیبا و امکان اسلایدشو
و امکانات فراوان دیگر

اعظم 6 اردیبهشت 1389 ساعت 15:15

سلام از قرار معلوم نفر اولی هستم که دارم کامنت میذارم اره؟
پس باید بگم اووووووول
مطلبت جالب بود

mohsen 6 اردیبهشت 1389 ساعت 20:36 http://khafannews.tk

خیلی ممنون از اینکه سر زدی...{بوووووس}:دی

میلاد 7 اردیبهشت 1389 ساعت 14:56 http://miladfarhadi.blogsky.com

سلام دختر پاییز
خسته نباشید
الاهی من بمیرم چرا تنهایی
مگه مشکلی پیش اومده
اگه خواستی بیا با هم چت کنیم
بای
راستی باز هم باه ما سر بزن

ندای قران 7 اردیبهشت 1389 ساعت 16:49 http://www.tahrui.blogsky.com

-: آیا درست است که اسلام به زن ستم میکند و حقوقش را پایمال مینماید.
--------------------------------------------------------------------------------
۲ایا زن همیشه دنبالهرو وتحت نظارت مرد است .
--------------------------------------------------------------------------------
۳چراسهم زن در میراث کمتراز سهم مرد است .
--------------------------------------------------------------------------------
۴ چرا قدر ومنزلت زن در شهادت کاهش مییابد .

الهام 7 اردیبهشت 1389 ساعت 18:00 http://shamevojood.blogsky.com

سلام دوست خوبم

عشق هیچ دعوا و مرفعه ای نمی شناسد و با جر و بحث از بین نمی رود.

موفق باشی دوست خوبم.

خیزران 7 اردیبهشت 1389 ساعت 19:03 http://kheyzaran.blogsky.com

هرگز
هرگز
هرگز
گمان مبر
که تو ازیاد رفته ای

لیلی 7 اردیبهشت 1389 ساعت 20:30 http://www.kolbehleily.blogfa.com

سلام به دوست گلم..



من شکوفایی گلهای امیدم را در رویا ها می بینم ،
و ندایی که به من می گوید :
" گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است"

شبنمکده 7 اردیبهشت 1389 ساعت 20:41 http://www.abaei.persianblog.ir

سلام
تا بوده همین بوده و تا هست همین است

jouliet 7 اردیبهشت 1389 ساعت 21:06 http://www.mnovin7.persianblog.ir

سلام

سلام
حالت خوبه ؟ چرا اینقدر نا امید کننده و مایوسی تو رو خدا نذار نا امیدی بر تو غلبه کنه
چی شده که اینقد پریشونی اگه کمکی از دستم بر میاد بگو
اگه هر مشکلی هم پیدا کردی سعی کن با فکر و مطالب خوب و زیبا روی هر چی مشکل رو کم کنی

گوزل 8 اردیبهشت 1389 ساعت 09:11

از خودتون هیچی نگفتین آدم وقتی یه مطلبی رومی خونه کنجکاو می شه ببینه نویسنده اش کیه ؟لااقل من که اینطوری ام

یک زنم روزگارم بد نیست.....

نانا 8 اردیبهشت 1389 ساعت 13:49 http://nana2.persianblog.ir

.. .

قطره ای از خون نوشته شد.

.. .

منتظرم[گل]

بهونه 8 اردیبهشت 1389 ساعت 15:03 http://sahneh2006.blogfa.com

سلام دختر پائیز
مطلب قشنگی بود ... اما من واقعا نمیدونم به همچین عشقی باید پایبند موند یا نه ؟ نمیدونم یه همچین رابطه ای اصلا عشق هست یا نه ؟ ....

منم نمیدونم...

ناصر 9 اردیبهشت 1389 ساعت 21:32 http://www.k12dar.mihanblog.com

سلام . ویلاگ جالب و پر محتوایی دارید. اگر مایل به تبادل لینک با وبلاگ من هستید. لطفا لینک منو با نام (( پایگاه خبری و سرگرمی ایرانیان )) در وبلاگت ثیت کنید و بعد به من خبر بده تا در کمتر از 12 ساعت لینکتونو ثبت کنم .در اخر هم موفق باشید همیشه !×!

http://www.k12dar.mihanblog.com

کوریون 14 اردیبهشت 1389 ساعت 02:53 http://chorion.blogsky.com/

آخرین باری که این جا بودم /سرگرمی هات اینترنت بود و استخر و آشپزی و پیاده روی
خیلی خوشحال شدم یکهو /وقتی لینکت رو توی وب پیداکردم
یادت میاد مارو؟ /نه ؟ / میرا ..
قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد