و من امشب از روی خود گذشتم و نظاره گر ماندم به جاده ای که پیش روی تو بود .
و تو! در آن قدم گذاشتی.
میخواهی بروی...اما به کجا؟
کسی چه میداند که انتهای این جاده کجاست؟!
ستارگان چشمانشان را بر نگاه های ملتمسانه زمین بسته اند و ابرها، نقابی خاکستری
بر صورت دلمرده ماه کشیده اند ....آسمان خاموش است...و جغدان شوم
آهنگ مرگ میسرایند.
زمین خشک است ودلمرده و جاده پیری که هیچ جاذبه ای برای رفتن در آن نیست.
تنها تو به دور از همه و هیچ در ورودی آن ایستاده ای و به جنازه ای...
مات و مبهوت مینگری که بی شباهت به تو نیست......
دختر پاییز...خرداد ۸۸
سلام
بیا که اینجا عاشقی صدایش در آمده
بیا که دارد نعره میکشد...!!!
سلام
سلامتی سینا هم خوبه مشغول انجام کاراشه تا ببینیم چی میشه به امید خدا.
مهدی چطوره؟ تخت گرفتی؟
خبر امروزت حسابی خوشحالم کرد
مرسی عزیزم. نه فعلا نخریدم. قیمتها سر سام آوره.
این تعبیر زیبای تو را فراموش نخواهم کرد
ای خوب...
سلام ... ممنونتم و شرمنده ی مهر و معرفت و شعورت.البته من را قاطی اون رهگذرها نکن.۳رهگذر- ۴رهگذر....
البته من را قاطی اون رهگذرها نکن.۳رهگذر- ۴رهگذر....(اینجاشو نفهمیدم)
سلام
شکر خدا که پذیرفتید که جسارتی از سوی ما رخ نداده...
حالا ما وقت نداریم وبلاگ دوستان رو بخونیم٬ شما هم دو تا دو تا آپدیت کن. باشه. باشه. باشه...
زیباست. خیلی زیباست...
سلام خوبی عزیزم
من نبودم شیراز بودم تازه امدم موفق باشی